ferveney
وقتی که چترت خداست بگذار باران سرنوشت هر چه میخواد ببارد ...
بیا سهم حضورت را بهاری ناگهانی کن تمام وازه هایم را بگیر و آسمانی کن نمی آیی دلم در حسرتت یک روز خواهد مرد بیا ذهن دلم را خالی از این بدگمانی کن سکوتی ممتد از سمت در و دیوار می بارد بمان با من کمی با دردهایم هم زبانی کن به یمن نام سبزت چارفصل سرد شعرم لبالب از غزل هایی به نام مهربانی کن تو می آیی که من در انتظارت سخت می مانم مرا هر چند می خواهی رها در شروه خوانی کن تو می دانی چقدر از دیدنت خوشحال خواهم شد حضورت را بیا در من بهاری ناگهانی کن.....
نظرات شما عزیزان: