ferveney
وقتی که چترت خداست بگذار باران سرنوشت هر چه میخواد ببارد ...
می ترسم شمع کیک تولدت را که شک دارم وجود خارجی داشته باشد فقط با یک فوت و در چند ثانیه خاموش کنی.نمی دانم این رسم غلط خاموش کردن نور را می گویماز کی و چگونه بساط جهلش را بساط کرد. اگر با بالا رفتن و افزایش شمع های تولد چراغ تجربه معرفت ایمان و انسانیتمان فزون تر نمی شود همان بهتر که سالگرد تولدمان عزاداری کنیم و برای آرامش اعصاب تصادف کرده روحمان کیک خامه ای خیرات کنیم و به هوا بپریم و نام رقص و سرور بر آن نهیم که انگار واقعا شادیم و زندگی بر وفق مراد.... آیفون تصویری اختراع نسل ماست که بینایی را از قلب به چشم آورده تا به غیر از آنچه می بینیماعتماد نکنیم و در را برای هر آشنای غریبه ای نگشاییم.دقت کرده ای!چقدر چشم آدم ها از پشت این صندوق کوچک مدار بسته خونریز است و ترس آور؟مخصوصا هنگام غروب و تاریکی هوا. می ترسم از ناهماهنگی میان زبان و چشم و روحی که معلوم نیست با که مانوس تر است.....
نظرات شما عزیزان: